نقش میانجیگر طرحواره های ناسازگار اولیه در رابطه بین صفات شخصیت و بهزیستی ذهنی
نقش میانجیگر طرحواره های ناسازگار اولیه در رابطه بین صفات شخصیت و بهزیستی ذهنی

دانلود ادبیات و پیشینه تحقیق

نقش میانجیگر طرحواره های ناسازگار اولیه در رابطه بین صفات شخصیت و بهزیستی ذهنی

رشته روانشناسی

ادبيات مربوط به تحقيق

پيشينه تحقيق


بصورت فایل ورد و قابل ویرایش

تعداد : 49 صفحه


قسمتی از متن فایل دانلودی:

مقدمه

بهزیستی ذهنی اصطلاح علمی برای چگونگی ارزیابی فرد از زندگی خود است. افراد زندگیشان را بر اساس یک قضاوت کلّی از زندگی یا بر مبنای احساسات عاطفی موجود در مورد آنچه برایشان اتفاق می افتد (احساس عاطفی خوشایند: یعنی آنچه که از ارزیابی مثبت تجارب فرد حاصل می شود و عواطف ناخوشایند: یعنی آنچه که از ارزیابی منفی تجارب فرد حاصل می شود) ارزیابی می کنند (دینر، 2000).

بهزیستی ذهنی یک اصطلاح عام و کلّی است که علاوه بر ارزیابی های مثبت و منفی فرد از زندگی خود، لذت، احساسات، نیازهای اساسی و غیره را نیز در بر می گیرد (مازلو، 1943؛ ویلسون، 1967؛ نقل از دارایاپا،2011 ؛ ترکدوگان و دارا، 2012 ). نکته اساسی این است که خود فرد زندگی اش را ارزیابی می کند نه گزارش دهنده ها، متخصصان یا ملاک های اجتماعی. بنابراین، خود فرد به عنوان گزارشگر از خود می پرسد : آیا زندگی من مطابق معیارهایم خوب پیش می رود (دینر، 2000) ؟


تاریخچه بهزیستی

بهزیستی، مفهوم پیچیده ای است که به زندگی با کیفیت بهتر، اشاره دارد. برای قرار دادن بهزیستی در بستر تاریخی و فلسفی، نیاز به درک این موضوع داریم که فیلسوفان چگونه به مفهوم اساسی و مهم بهزیستی می اندیشند. فلاسفه، به طور سنتی، " زندگی خوب " را مورد بررسی قرار می دهند که حوزه ای از تئوری علم اخلاق است. گاهی اوقات، فلاسفه علم اخلاق را مترادف با اخلاق در نظر می گیرند، اما تئوری اخلاق ادعا می کند که هدفش تلاش برای پاسخ به این سؤال سقراط می باشد: چگونه باید زندگی کرد؟ متفکران بسیاری تلاش نمودند که به این سؤال سقراط پاسخ دهند، به اعتقاد آنها هدف از زندگی خوب که افراد باهوش به دنبال آن هستند، بازتاب در خور تحسین و جالب توجهی دارد. برخی فلاسفه نیز معتقدند که بهزیستی به طور اخلاقی یک موضوع روانشناختی است. بنابراین، طبقه بندی فلسفی بهترین و شناخته شده ترین طبقه بندی بهزیستی است که توسط پارفیت(1984؛ به نقل از اید و لارسن، 2008)، ارائه شده است که تئوری بهزیستی را به سه دسته تقسیم نمود لذت گرایی، میل و اهداف. اما تحقیقات جاری حاکی از آن است که تئوری بهزیستی، از دو دیدگاه کلّی تبعیت می کند: دیدگاه لذت گرایی و دیدگاه سعادت گرایی.


دیدگاههای مربوط به بهزیستی

دیدگاه لذت گرایی

این دیدگاه بر شادکامی تأکید داشته و بهزیستی را مبتنی بر کسب لذت و اجتناب از درد می داند. یکسان تلقی کردن بهزیستی با لذت و خوشی تاریخچه ای طولانی دارد. آرسیتیپوس، فیلسوف یونانی قرن چهارم قبل از میلاد، بر این باور بود که هدف زندگی لذت بردن هر چه بیشتر از زندگی است و شادکامی جمع حرکت های لذت جویانه فرد است. فلسفه لذت گرایی او توسط دیگران دنبال شد. هابز، معتقد بود که شادکامی در تعقیب موفقیت آمیز امیال انسانی است و دساد معتقد بود که دنبال کردن لذت ها و هیجان، هدف نهایی زندگی است. فلاسفه منفعت گرا مثل بنتهام این نظر را مطرح کردند که از طریق تلاش افراد برای به حداکثر رسانیدن لذت و نفع شخصی است که یک جامعه خوب ساخته می شود(واترمن، 1993؛ نقل از دارایاپا، 2011).

بنابراین، فلسفه لذت گرایی به عنوان یک دیدگاه در مورد بهزیستی به اشکال گوناگون مطرح شده و تغییرات زیادی پیدا کرده است، یعنی تغییر رویکرد از توجه کمتر به لذت جسمی و توجه بیشتر به امیال و منفعت شخصی بوجود آمده است. روانشناسانی که دیدگاه لذت گرایی را پذیرفته اند، به مفهوم وسیع و گستردۀ لذت گرایی که دربرگیرنده لذت ها و امیال جسمی و ذهنی است، توجه دارند (کانمن و همکاران، 1999؛ دینر و لوکاس، 2008؛ نقل از گارسیا و ارلندسون، 2011). در حقیقت دیدگاه غالب بین روانشناسان لذت گرا این است که بهزیستی، شامل شادکامی ذهنی است و به تجربه لذت در مقابل ناخوشی مربوط می شود که دربرگیرنده تمام قضاوت های فرد دربارۀ عناصر خوب و بد زندگی است. کانمن و همکاران (1999) روانشناسی لذت گرایی را به عنوان مطالعه آنچه که زندگی و تجربیات را خوشایند یا ناخوشایند می سازد، تعریف کردند. آنها در روانشناسی لذت گرایی خود، اصطلاح بهزیستی و لذت گرایی را اساساً با هم معادل در نظر گرفتند. این روانشناسان با این تعریف از بهزیستی (لذت در مقابل درد) برای روانشناسی خود هدف واضحی را در نظر گرفتند و آن هدف، چگونگی افزایش شادکامی در انسان است. به رغم رواج دیدگاه لذت گرایی، بسیاری از فلاسفه، صاحب نظران مذهبی و خبرگان شرق و غرب، شادکامی را به عنوان ملاک اصلی بهزیستی، بی اهمیّت می دانند . مثلاً ارسطو، شادکامی لذت گرایانه را یک ایده پیش پا افتاده در نظر گرفته است زیرا این تفکر، انسان را برده و دنباله رو امیال شان می داند. در عوض، وی اعتقاد دارد که شادکامی واقعی به هنگام انجام اعمالی به انسان دست می دهد که مطابق اصول اخلاقی جامعه باشد. عمل به رفتارهایی که ارزش انجام دادن داشته باشند (دینر و لوکاس، 2008؛ نقل از گارسیا و ارلندسون، 2011). اریک فرام (1981؛ به نقل از ریان و دسی، 2001)، در مورد این دیدگاه ارسطویی مطرح می کند که بهزیستی بهینه، نیازمند تمایز قائل شدن بین آن نیازهایی است که فقط به طور ذهنی احساس می شوند و ارضاء آنها لذت موقّتی به همراه دارد و آن نیازهایی که ریشه در ماهیّت بشر دارند و تحقق آنها منشاء رشد و تعالی انسان است و به سعادت منجر می شود. بخشی از نیازهای گروه اول برای رشد و تعالی بشر مضر هستند ولی نیازهای نوع دوم مطابق با طبیعت انسان است.

. Diener

. Maslow

. Wilson

. Durayappah

. Turkdogan & Duru

. Parfit

. Hedonic Approach

. Eudaimonic Approach

. Rystypvs

. Habbes

. Dsad

. Profit – oriented philosophy

. Bentham

. Waterman

. Khakman

. Aristotle

. Fromm

. Ryan & Deci

فایل هایی که پس از خرید می توانید دانلود نمائید

rad485_1546870831_10794_3266_1129.zip0.10 MB
پرداخت و دانلود محصول
بررسی اعتبار کد دریافت کد تخفیف
مبلغ قابل پرداخت : 45,000 تومان پرداخت از طریق درگاه
انتقال به صفحه پرداخت